بنام تک دانشجوی دانشگاه عشق

کاش هیچ وقت بهت نمیگفتم دوستت دارم که اینگونه مغرور نشی

بنام تک دانشجوی دانشگاه عشق

کاش هیچ وقت بهت نمیگفتم دوستت دارم که اینگونه مغرور نشی

رسم این شهر عجیب است

رسم این شهر عجیب است بیا بر گردیم
قصد این قوم فریب است بیا بر گردیم
یک نفر بود که ما دل به نگاهش داشتیم
خنده اش سرد و و غریب است بیا برگردیم
عشق بازیچه ی شهر است ولی در دل ما
دفتر عشق نجیب است بیا بر گردیم
این شهر شهری است که در مبحثه عشق
جایه عشق بی و فایی رسم است بیا بر گردیم

آموخته ام

آموخته ام اگر کسی یادم نکرد یادش کنم 

شاید او تنها تر از من باشد

شب

شب فراق نداند که تا سحر چند است؟
مگر کسی که به زندان عشق ،دربندست
گرفتم از غم دل،راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست ،مانندست؟
پیام من که رساند یار مهر گسل؟
که بر شکستی وما را هنوز پیوندست

دل کندن اگر آسان بود

 

دل کندن اگر آسان بود

فرهاد به جای بیستون دل می کند ...! 

صلوات

گفتم که خدا مرا حیاتی بفرست 

طوفان زده ام،راه نجاتی بفرست  

فرمود که با زمزمه یا مهدی 

نذر گل نرگس صلواتی بفرست

وصال / فراق

لذتی که در فراق هست در وصال نیست چون در فراق شوق وصال هست و در وصال بیم فراق

شرمنده ایم

شرمنده ایم به دوست که دل نیست قابلش 

باید برای هدیه سری دست و پا کنیم

...

دیدند گلم اسیر خارم کردند

دیدند پرنده ام شکارم کردند

پروانه شدم شمع به جانم افتاد

آئینه شدم سنگ نثارم کردند

***

با ترس و به اضطراب دست آوردیم

باناز سر زلف تو را کج کردیم

عمریست مدام جای نیشش تازه ست

ماری که در آستینمان پروردیم

از کودک ده ساله شهر